part95
یه نگاهی به تهیونگ کردم مثل من داشت با غذاش بازی میکرد و نمیخورد و نگاه به کیونگ می کردم خیلی عاشقونه نگاش میکرد که بعد تهیونگ به کیونگ می نگاه کرد و لبخندی زد و بعد به من نگاه کرد
جونسو: من فهمیدم
ا/ت: عمو جان چی رو فهمیدی؟
جونسو: ا/ت و تهیونگ قبل از اینکه بیان خونه باهم بیرون شام خوردند
ا/ت: اها وایی عمو جان شما چقدر باهوش هستید راستش آره منو تهیونگ باهم رفتیم رستوران شام خوردیم خجالت میکشیدیم بگیم من رژیم نیستم بابا راستمیگه برای من خوب نیست من الان دارم وزن اضافه میکنم خب من میرم تو اتاقم دیگه
تهیونگ:صبر کن
ا/ت: جانم
تهیونگ: چه رستورانی رفتیم؟
ا/ت: اون که همیشه میرفتیم
تهیونگ: چی خوردیم؟
ا/ت:اون که همیشه میخوردیم
تهیونگ: خب چیه؟
مادربزرگ: بس کنید دیگه نوش جونتون
تهیونگ: ا/ت دروغ میگه
جونهو: چی؟ ا/ت راستمیگه؟ دروغ میگی بخاطر اینکه نگی که رژیمی تو واقعا رژیمی؟
ا/ت: نه بابا
تهیونگ: کمتر نقش بازی کن
رانا: تهیونگ رفتارت غیر عادیه چیزی شده؟
تهیونگ: نه
ا/ت: چی میخوای بگی؟
تهیونگ: میخوام بگم که من و ا/ت از هم جدا شدیم
رانا: چی؟ تهیونگ من باور نمیکنم ا/ت تو یه چیزی بگو
ا/ت: زن عمو شما دیگه چرا شما که باید از خوشحالی باور نکنید دارید به آرزوتون کم کم نزدیک میشید
پدربزرگ: بسه دیگه هیچکس حق نداره یه کلمه دیگه حرف بزنه شامتون رو بخورید
چند دقیقه بعد
داشتیم وسایل سفره شام رو جمع میکردیم
تهیونگ:کیونگ می یه لحظه بیا تو اتاقم
کیونگ می: تموم کردم میام
تهیونگ: منتظرتم
یعنی چی میخواد بهش بگه؟اصلا به من چه؟ این دوتا باهم قرار میزارند شاید بخواد بغلش کنه یا شاید هم بوسش کنه اون ها که قبلا باهم خواب**یدند
مادربزرگ: ا/ت به کجا خیره شدی
ا/ت: هیچی
مادربزرگ: اگر حالت خوب نیست میتونی بری تو اتاقت استراحت کنی
ا/ت: باشه ممنون
رفتم تو اتاقم
🧠:ـ
تهیونگ: کیونگ می همه فهمیدند که منو
ا/ت از هم جدا شدیم پس من دیگه مال توام و توام ماله منی
کیونگ می: از اول هم گفتم شما اصلا بهم نمیومدید منو تو برای هم ساخته شدیم
تهیونگ: نظرت چیه؟ امشب تو بغل من بخوابی؟
کیونگ می: عالیه
ا/تتتتت به خودت بیا خودت رو کنترل کن فکرهای مثبت ولی ما از هم جدا شدیم چرا باید فکرش رو بکنم
تهیونگ
کیونگ می: چیزی شده؟
تهیونگ: بیا داخل درو ببند
کیونگ می: داری منو میترسونی اول بگم که متاسفم ازهم جدا شدید
تهیونگ: تو چرا متاسفی؟
تق تق تق
تهیونگ: کیه؟
جونهو: عمو منم
تهیونگ: کیونگ می برو فردا ادرس میفرستم بعد باهم حرف میزنیم
کیونگ: باشه
تهیونگ: جانم عمو جان
جونهو: خوبی؟
تهیونگ: آره
جونهو: جدا شدی ازش یا جدا شده ازت با شناختی که از دخترم دارم ا/ت ازت جدا شده
تهیونگ: عمو نگران نباش ا/ت دوباره برمیگرده
جونهو:واقعا
#فیک
جونسو: من فهمیدم
ا/ت: عمو جان چی رو فهمیدی؟
جونسو: ا/ت و تهیونگ قبل از اینکه بیان خونه باهم بیرون شام خوردند
ا/ت: اها وایی عمو جان شما چقدر باهوش هستید راستش آره منو تهیونگ باهم رفتیم رستوران شام خوردیم خجالت میکشیدیم بگیم من رژیم نیستم بابا راستمیگه برای من خوب نیست من الان دارم وزن اضافه میکنم خب من میرم تو اتاقم دیگه
تهیونگ:صبر کن
ا/ت: جانم
تهیونگ: چه رستورانی رفتیم؟
ا/ت: اون که همیشه میرفتیم
تهیونگ: چی خوردیم؟
ا/ت:اون که همیشه میخوردیم
تهیونگ: خب چیه؟
مادربزرگ: بس کنید دیگه نوش جونتون
تهیونگ: ا/ت دروغ میگه
جونهو: چی؟ ا/ت راستمیگه؟ دروغ میگی بخاطر اینکه نگی که رژیمی تو واقعا رژیمی؟
ا/ت: نه بابا
تهیونگ: کمتر نقش بازی کن
رانا: تهیونگ رفتارت غیر عادیه چیزی شده؟
تهیونگ: نه
ا/ت: چی میخوای بگی؟
تهیونگ: میخوام بگم که من و ا/ت از هم جدا شدیم
رانا: چی؟ تهیونگ من باور نمیکنم ا/ت تو یه چیزی بگو
ا/ت: زن عمو شما دیگه چرا شما که باید از خوشحالی باور نکنید دارید به آرزوتون کم کم نزدیک میشید
پدربزرگ: بسه دیگه هیچکس حق نداره یه کلمه دیگه حرف بزنه شامتون رو بخورید
چند دقیقه بعد
داشتیم وسایل سفره شام رو جمع میکردیم
تهیونگ:کیونگ می یه لحظه بیا تو اتاقم
کیونگ می: تموم کردم میام
تهیونگ: منتظرتم
یعنی چی میخواد بهش بگه؟اصلا به من چه؟ این دوتا باهم قرار میزارند شاید بخواد بغلش کنه یا شاید هم بوسش کنه اون ها که قبلا باهم خواب**یدند
مادربزرگ: ا/ت به کجا خیره شدی
ا/ت: هیچی
مادربزرگ: اگر حالت خوب نیست میتونی بری تو اتاقت استراحت کنی
ا/ت: باشه ممنون
رفتم تو اتاقم
🧠:ـ
تهیونگ: کیونگ می همه فهمیدند که منو
ا/ت از هم جدا شدیم پس من دیگه مال توام و توام ماله منی
کیونگ می: از اول هم گفتم شما اصلا بهم نمیومدید منو تو برای هم ساخته شدیم
تهیونگ: نظرت چیه؟ امشب تو بغل من بخوابی؟
کیونگ می: عالیه
ا/تتتتت به خودت بیا خودت رو کنترل کن فکرهای مثبت ولی ما از هم جدا شدیم چرا باید فکرش رو بکنم
تهیونگ
کیونگ می: چیزی شده؟
تهیونگ: بیا داخل درو ببند
کیونگ می: داری منو میترسونی اول بگم که متاسفم ازهم جدا شدید
تهیونگ: تو چرا متاسفی؟
تق تق تق
تهیونگ: کیه؟
جونهو: عمو منم
تهیونگ: کیونگ می برو فردا ادرس میفرستم بعد باهم حرف میزنیم
کیونگ: باشه
تهیونگ: جانم عمو جان
جونهو: خوبی؟
تهیونگ: آره
جونهو: جدا شدی ازش یا جدا شده ازت با شناختی که از دخترم دارم ا/ت ازت جدا شده
تهیونگ: عمو نگران نباش ا/ت دوباره برمیگرده
جونهو:واقعا
#فیک
- ۲۰.۶k
- ۰۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط